ساختاربندی فهرست منابع یک مقالهٔ جزو جزئیاتی است که شما یک روش خاص (بخصوص روشهایی که بوسیلهٔ اهل فن در آن رشتهٔ خاص استفاده میشود) را برای یادکرد منابع بکار میبرید، لطفاً استفاده از همان روش را ادامه دهید. اما در صورتی که نمیتوانید در مورد اینکه چه شیوه و روشی را انتخاب کنید، تصمیم بگیرید و یا نمیدانید چه اطلاعاتی را در یادکرد منبع باید گنجاند، به خواندن این مقاله ادامه دهید.
در این مقاله یک شیوهٔ نوعی بر مبنای شیوهٔ استانداردی که در کتاب شیوهنامهٔ شیکاگو از آن با عنوان «ساختاربندی علمی» یاد شده، آمدهاست. در شیوهنامهٔ شیکاگو، که اینجا هم از آن پیروی شدهاست، یادکرد منابع (یعنی ارجاع به منابع برای مستند کردن ادعا) در پانویس است و پانویسها با شماره مشخص میشود. میتوان در پایان رساله فهرستی الفبایی از مآخذ ذکر کرد اما اجباری نیست، به شرطی که یادکرد منابع در پانویسها کامل و دقیق باشد. از سوی دیگر میتوان در یادکرد منابع از کوتهنوشتها و خلاصهنویسی سود جست، در این صورت ذکر کامل فهرست منابع و مآخذ اجباریاست. در ویکیپدیای فارسی شق دوم پیشنهاد میشود. یعنی ارجاعات پانویسی به اختصار صورت میگیرد و سپس در پایان مقاله فهرست کاملی از منابع و مآخذ به ترتیب الفبایی نام خانوادگی نویسندگان ذکر میشود. یادکرد دقیق و عملی منابع در معنای کلی دو مرحله دارد. یکی اینکه جملهها و دعاوی را منابع معتبر ارجاع دهیم و دوم فهرست کامل منابع را با اسلوب و چیدمانی خاص در پایان مقاله ذکر کنیم. در این نوشتار به هر دو جنبه پرداخته خواهد شد.
ابتدا شیوهٔ ارجاع به منابع در متن مقاله را معرفی میکنیم. پس از مطالعهٔ این بخش ویکینویس میداند که چگونه در مقاله به منابع در پانویس ارجاع دهد. در مرحلهٔ بعد روش یادکرد اطلاعات مربوط به منابع مختلف (کتاب، مقالات و...) را بررسی میکنیم. این اطلاعاتیاست که در بخش == منابع == هر مقاله باید ذکر شود. ارائهٔ این اطلاعات (یعنی مشخصات منابع) به شیوه و اسلوب خاصی باید باشد. مثلاً ابتدا نام خانوادگی نویسنده باید ذکر شود و سپس نام کوچک وی. پس از آن نام کتاب به صورت ایتالیک نشان داده میشود و سپس سایر جزئیات ذکر میگردد. بخشهای مختلف این نوشتار به مهمترین جنبههای اسلوب ذکر اطلاعات کتابشناختی منابع خواهند پرداخت. فراگرفتن و به خاطر سپردن تمام این جزئیات بایسته نیست. ویکینویسان میتوانند بر حسب نیاز به این صفحه رجوع کنند. به علاوه الگوهایی برای آسانسازی کار آنها ساخته شدهاست که در بیشتر موارد ایشان را از دانستن جزئیات بینیاز میکند. این الگوها نیز در نوشتار معرفی شدهاند.
کتابها
ساختار یادکرد
این ترتیب برای یادکرد اطلاعات مربوط به کتابها استفاده میشود:
نام مؤلف به شکل نام خانوادگی، ویرگول، نام،(برای بیشتر از یک نویسنده به مثالها رجوع کنید) نقطه، عنوان کتاب (به شکل ایرانیک یعنی بصورت ''عنوان'')، ویرگول(،) نوبت چاپ (اگر غیر از نوبت اول است) نقطه، نام شهر محل نشر، دونقطه (:) نام ناشر، سال چاپ برای نوبت ذکر شده. شابک.
در انتها نیز در صورتی که آن کتاب صفحهٔ وبی دارد (مثلاً در وبگاه ketab.ir)، پیوند به آن صفحهٔ وب میآید.
مثال:
شاملو، احمد. در آستانه. تهران: مؤسسه انتشارات نگاه، ۱۳۷۶ ISBN 964-6174-28-0. خانهٔ کتاب.
برای دو نویسنده:
بودریار، ژان، و احمد مومیایی رازی. سرگشتگی نشانهها، نمونههایی از نقد پسامدرن. ترجمهٔ باب رحمتی. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۴. ISBN 964305120x، خانهٔ کتاب.
بیشتر از دو نویسنده:
لوگان، جان، و دیگران. سه توپ دارم قلقلیه. تهران: نشر بادبادک، ۱۳۷۷.
مقالات ژورنالها
یادکرد یک مقاله از یک ژورنال شامل موارد زیر است:
نام نویسنده (یا نویسندگان)
سال و در بعضی موارد ماه انتشار
عنوان مقاله در نشان نقل قول (گیومه)
نام ژورنال به صورت ایتالیک
شمارهٔ جلد، شمارهٔ انتشار، و شمارهٔ صفحه (شماره مقاله در بعضی مقالات مربوط به برق)
مثال:
احمدی، احمد. «مقابله با حملات DoS»، مجموعه مقالات پژوهشگاه امنیت فناوری اطلاعات ۲ (۳): ۲۳۴–۲۵۱.
توجه کنید که اعدادی که بعد از عنوان ژورنال آمدهاند بهترتیب «دوره (شماره)، شمارهٔ صفحات» هستند.
به جای شماره میتوان تاریخ را وارد کرد، و اگر هر دو هم ذکر شوند موردی ندارد. ممکن است به هر دلیلی دوره، شماره یا هر دو ذکر نشوند. در این حالتها شیوهٔ یادکرد قدری متفاوت میشود. توصیه میشود از الگوی {{یادکرد ژورنال}} استفاده کنید.
برای مقالهای که جایی بر روی وب نسخهای از آن موجود است میتوانید عنوان مقاله را پیوندی به نسخهٔ وبی بدهید.
Medlineچیست؟(سازمان حمایت کننده، محتوی، چگونگی دریافت اطلاعات، امکانات جستجو را شرح دهید)
مدلاین، که سیستم آنلاین تحلیل و بازیابی منابع پزشکی است، پایگاه اطلاعاتی کتابشناختی کتابخانه ملی پزشکی ایالات متحده است که به اختصارNLM خوانده می شود که همان National Library of Medicine می باشد. این پایگاه، محتوی بیش از12 میلیون ارجاع به مقالات مجلات در زمینه علوم زیستی با تمرکز بر زیست پزشکی می باشد.
منبع: در این پایگاه، استنادهایی از بیش از 4600 نشریه جاری در سطح جهانی به 30زبان است. درمورد نشریات قدیمی تر و مستند به قبل از سال 1966،40 زبان به کار رفته است.تقریبا 89درصد ازمقالات استنادی، به انگلیسی منتشر می شوند و 76درصد چکیده های انگلیسی دارند که توسط نویسندگان مقالات، نوشته می شوند. استنادهای مدلاین، توسط ان.ال.ام، و سازمانهای همکار دیگر تهیه می شوند.
روزآمد شدن: از آغاز سال 2002 بیش از 2000 ارجاع کامل به صورت روزانه از سه شنبه تا شنبه، ژانویه تا اکتبر افزوده می شود. سال گذشته، بیش از 460هزار ارجاع افزوده شد.روزآمدی، به صورت نامنظم در ماههای نوامبر و دسامبر درزمانی صورت می گیرد که ان.ال.ام برای نمایه سازی مقالات از سرعنوانهای موضوعی پزشکی(مش)-MESH- سود می برد.
پوشش گسترده: تحقیقات پایه زیست پزشکی ، و علوم بالینی از سال1966 شامل، پرستاری، دندانپزشکی، داروسازی، علوم دامپزشکی، بهداشت، و علوم پیش بالینی می باشد. مدلاین، همچنین علوم زیستی، شیمی، بیوفیزیک، جبنه های مختلف زیست شناسی و محیط زیست، را درزمینه تحقیقات محققان دربرمی گیرد. افزایش پوشش علوم زیستی از سال2000 آغاز شده است.درانتهای سال 2001، بیشتر استنادهای گذشته، در پایگاه اطلاعاتی مجزا و اختصاصی ان.ال.ام به مدلاین اضافه شده است.
دسترسی: مدلاین از طریق http://www.nlm.nih.gov قابل دسترسی است و جستجو در آن رایگان است.به ثبت نامی هم نیاز نیست.خدمات مدلاین، همچنین توسط سازمانهایی که از ان.ال.ام پایگاه اطلاعاتی اجاره می کنند، فراهم می شود.دسترسی به خدمات مدلاین، گاهی از طریق کتابخانه های پزشکی،بسیاری از کتابخانه های عمومی و منابع تجاری امکانپذیر است.
شما می توانید کار جستجو را درمدلاین، با استفاده از واژه نامه سرعنوانهای موضوعی پزشکی، یا به وسیله نام پدیدآور، کلمه عنوان،کلماتی که درمتن موجوداست، نام نشریه، عبارت یا هرترکیبی از این موارد انجام بدهید. نتیجه جستجو، لیستی از استنادهایی به مقالات نشریات( شامل پدیدآورندگان،عنوان و گاهی یک چکیده) می باشد. برای بتوانید عملا ببینید که از مدلاین چه کارهایی برمی آید، به آدرسی که ذکر شد رجوع کنید و از لینکهایی هم که دارد دیدن کنید.
ساعت پیش فرض گوشی های HTC
شرکت HTC در تبلیغات خود ساعت 10:08 را نشان میدهد که در ادامه به بررسی علل احتمالی آن میپردازیم.
1-ممکن است این ساعت به صورت راندوم و بدون هیچ دلیلی بر روی گوشی های HTC تنظیم شده باشد.
2-در ساعت آنالوگ این ساعت شبیه به لبخند است وباعث زیبایی جلوه ساعت می شود.
3- مسئولان این شرکت در این ساعت در جلسه ای حضور داشته و تصمیماتی در این مورد گرفته اند.
4- اولین گوشی اندرویدی این شرکت در این ساعت تولید شده است و به همین دلیل گوشی ها را روی این ساعت تنظیم میکنند که به نظر میرسد مهمترین دلیل باشد.
ساعت پیش فرض گوشی های SAMSUNG
گوشی های سامسونگ معمولا در تبلیغات خود ساعت 12:45 را در صفحه نمایش خود نشان میدهند.
طبق گزارشات مسولان شرکت سامسونگ ، چون گوشی گالکسی یانگ که یکی از پرفروش ترین گوشی های این شرکت بوده است ، در ساعت 12:45بعد از ظهر به تولید نهایی رسیده است ، آنها نیز همین ساعت را برای تبلیغات گوشی های خود انتخاب کرده اند.
چرا روی همه محصولات اپل، ساعت ۹:۴۱ را میبینیم؟
این روزها اینترنت پر شده از تصویر آی.فونی که ساعت آن روی ۹:۴۲ است. تصویر قبلی اپل که اینترنت را پر کرده بود، آی.پدی بود که ساعت را ۹:۴۱ نشان میداد. جریان چیست؟ این ساعتهابه اندازه کافی به هم نزدیک هستند تا احتمال عمدی بودن را تقویت کنند ولی هر دو هم دقیقا یک چیز نیستند تا نظریه «ساعت ثابت برای اسکرین شات» را نفی کنند. پس داستان از چه قرار است؟
ظاهرا چند روز قبل یک وبلاگنویس در این باره از سخنگوی اپل در این مورد سوال میکند ولی جواب دقیقی نمیگیرد. مدتی بعد منینگ (از نویسندگان سایت سیکرت لب)، اسکات فورستالقائم مقام اجرایی نرم افزارهای آی.فون را در فروشگاه اپل پالو آلتو میبیند.
منینگ جلو میرود و از فورستال در این مورد سوال میکند. جواب این است:
«ما برنامه معرفی محصولات را طوری تنظیم میکنیم که نمایش بزرگ تقریبا چهل دقیقه بعد از شروع صحبت اتفاق بیافتد. وقتی که تصویر بزرگ محصول روی پرده میافتد، ما میخواهیم ساعت روی آن تقریبا درست و مطابق با ساعت بینندگان باشد. این را هم میدانیم که معمولا برنامه یکی دو دقیقه بیشتر از چیزی که برنامه ریزی کردهایم طول میکشد.»
«پس چند دقیقه هم به ساعت اصلی اضافه میکنید؟»
«بعله و در مورد آیفون دو دقیقه اضافه کردیم و همه چیز خوب پیش رفت. برای آیپد یک دقیقه وقت بیشتر در نظر گرفتیم و این راز ساعت ۹:۴۱ است.»
اصل انعکاس: در بازتاب نور از سطح یک جسم، همواره زاویه تابش و بازتاب برابرند. نکته ۱: پرتو تابش: پرتو نوری که به سطح می تابد.(I)
نکته۲: پرتو بازتابش: پرتو بازگشته از سطح را می گویند.(R)
نکته۳: زاویه تابش: زاویه بین پرتو تابش و خط عمود را می گویند.(i)
نکته۴: زاویه بازتابش: زاویه بین پرتو بازتاب و خط عمود را گویند.(r)
نکته۵: زاویه آلفا ? : زاویه بین پرتو تابش و سطح آینه را گویند.
نکته۶: زاویه بتا ? : زوایه بین پرتو بازتاب و سطح آینه را گویند.
نکته۷: زاویه تابش متمم زاویه ? است. یعنی
نکته۸: زاویه باز تابش متمم زاویه ? است. یعنی انواع دسته اشعه (پرتو) نورانی:
۱- دسته پرتو موازی: این پرتوها همانطور که از اسمشان پیدا است با هم موازی هستند.
۲- دسته پرتو همگرا: پرتوهایی هستند که در آن شعاع های نور در جهت انتشار به هم نزدیک می شوند و در یک نقطه به هم می رسند.
۳- دسته پرتو واگرا: پرتوهایی که در آن شعاع های نور در جهت انتشار از هم دور می شوند.
پرتوهای حقیقی:
پرتوهای تابش و بازتابش که به چشم می رسند را پرتوهای حقیقی می گویند. پرتوهای مجازی:
امتداد پرتوهای واگرایی که از سطح آینه بازتاب می شوند(در پشت آینه) پرتوهای مجازی گفته می شود. تصویر حقیقی:
زمانی تشکیل می شود که پرتوهای تابش شده از یک نقطه شی پس از برخورد به آینه یا عدسی در نقطه ای دیگر به هم برسند. تصویر حقیقی بر روی پرده تشکیل می شود. تصویر مجازی:
تصویری که پرتوهای مجازی در پشت آینه به وجود می آورند را می گویند.تصویر مجازی بر روی پرده تشکیل نمی شود. آینه:
قطعات شیشه ای که پشت آنها نقره اندود یا جیوه اندود شده است و می توانند نور را بازتاب دهند بازتاب از سطح آینه منظم است. ویژگی های تصویر در آینه تخت
۱- تصویر مجازی
۲- تصویر مستقیم
۳- تصویر برگردان(وارون جانبی)
۴- طول تصویر با طول جسم برابر است.
۵- فاصله تصویر تا آینه با فاصله ی جسم تا آینه برابر است.
کاربرد آینه ی تخت:
۱- استفاده از تصویر مستقیم آن در خانه و وسایل نقلیه
۲- استفاده از آینه برای ارسال علایم مخابراتی به فاصله دور
۳- استفاده از آینه ی تخت برای اندازه گیری سرعت نور و وسایل نور بازتابی (تلسکوپ بازتابی)
۴- پریسکوپ: این دستگاه از لوله ای تشکیل شده که در دو طرف آن دو آینه ی تخت موازی نصب شده که هر یک از این آینه ها با محور آینه زوایه ۴۵ درجه می سازد. هر تصویری که در یکی از این آینه ها دیده می شود در دیگری نیز مشاهده می شود.
انتقال آینه ی تخت:
هرگاه جسمی در برابر آینه ی تختی قرار گیرد، تصویر مجازی آن در آینه دیده می شود. چنانچه آینه به اندازه d جابه جا شود. تصویر به اندازه ۲d نسبت به جسم جابه جا می شود. اگر آینه ثابت باشد و جسم به اندازه d نسبت به آینه جا به جا شود تصویر نسبت به جسم به اندازه d جا به جا می شود. سرعت انتقال تصویر:
سرعت انتقال تصویر در آینه ی تخت در حالتی که آینه ثابت باشد و جسم با سرعت V در راستای عمود بر سطح آینه حرکت کند، نسبت به مکان اولیه اش برابر V است.
در حالی که جسم ساکن باشد و آینه در راستای عمود بر سطح آینه با سرعت V حرکت کند، سرعت انتقال تصویر در آینه نسبت به مکان اولیه اش برابر ۲V خواهد بود.
در حالی که جسم و آینه هر یک با سرعت V به طرف هم حرکت کنند، سرعت انتقال تصویر در آینه نسبت به مکان اولیه اش برابر ۳Vخواهد بود. تصویر در آینه های متقاطع:
هر گاه جسم روشنی در فضای بین دو آینه ی متقاطع قرار گیرد پرتوهایی از جسم به هر یک از دو آینه می تابد و دو تصویر مجازی به وجود می آورد. اگر پرتوها پس از باز تابش های متوالی به آینه برخورد کنند تصویرهای دیگری نمایان می شود. هر چه زاویه بین دوآینه ? کوچکتر باشد تعداد این تصویرها بیش تر است. تعداد تصویرها (n) از رابطه ی زیر به دست می آید. نکته: در حالتی که دو آینه موازی باشند ۰=? تعداد تصاویر بی نهایت زیاد است. آینه های کروی:
الف) آینه مقعر(کاو): اگر سطح داخلی آینه بازتاب کننده باشد، به آن آینه کاو می گویند.
نکته ۱: اگر یک دسته پرتو نور موازی به آینه کاو بتابد پرتوهای بازتابیده در یک نقطه به کانون حقیقی به هم می رسند.
کانون با حرف F نمایش داده می شود.
به فاصله کانون تا آینه، فاصله کانونی می گویند و با حرف f نمایش می دهند.
نکته۲: آینه های کاو می توانند از یک جسم هم تصویر مجازی و هم تصویر حقیقی ایجاد کنند.
تشکیل تصویر حقیقی یا مجازی، بستگی به فاصله جسم از آینه های کاو دارد. هر چه جسم به آینه نزدیک تر باشد، تصویر در فاصله ای دورتر ایجاد می شود و هرچه جسم را از آینه دور کنیم تصویر به آینه نزدیک تر می شود.ب) آینه ی کوژ: اگر سطح خارجی آینه بازتاب کننده باشد، آن را آینه ی کوژ می گویند.
نکته۱: هرگاه پرتوهای نور موازی محور اصلی به آینه محدب بتابد، طوری باز می تابد که امتداد پرتوهای بازتاب از یک نقطه روی محور اصلی می گذرند. این نقطه را کانون اصلی آینه ی محدب می ند. کانون آینه محدب مجازی است.
نکته ۲: تصویر در آینه ی محدب همواره مجازی، کوچک تر از جسم و مستقیم خواهد بود.
شکست نور:
وقتی نور به جسمی می تابد، مقداری از آن نور بازتاب می شود، مقداری نیز از جسم عبور می کند،
اما جسم های شفاف مانند هوا، آب، شیشه، طلق های پلاستیکی شفاف نور را به خوبی از خود عبور می دهند.
نور در یک محیط معین در مسیر مستقیم حرکت می کند.
اگر در مسیر نور یک قطعه جسم شفاف عمود در مسیر نور قرار گیرد، مسیر نور در هنگام عبور از جسم هم چنان مستقیم خواهد بود.
اما اگر نور در مسیر خود، با زوایه ای دیگر به یک جسم شفاف (مثلا شیشه) برخورد کند، هنگام ورود به شیشه مسیر حرکتش مقداری کج می شود. به این پدیده شکست نور می گویند.
نور در یک محیط معین، به صورت مستقیم و با سرعت ثابت حرکت می کند، هرگاه محیط تغییر کند، سرعت نور نیز تغییر کرده و نور منحرف می شود و در مسیر جدید به خط راست حرکت می کند.
تغییر مسیر پرتو نور به هنگام عبور از یک محیط شفاف به محیط شفاف دیگر را شکست نور می گویند. زاویه تابش: زاویه ای بین پرتو تابش و خط عمود (i)
زاویه شکست: زاویه ای بین پرتو شکست و خط عمود (r) رابطه ی زاویه تابش و زاویه ی شکست:
۱- اگر پرتو تابش عمود بر سطح مشترک بین دو محیط باشد،(یعنی زاویه آن با خط عمود برابر صفر باشد) در این صورت نور بدون شکست وارد محیط دوم شده و منحرف نمی شود. ۲- اگر پرتو تابش از محیط رقیق وارد محیط غلیظ شود در این حالت پرتو شکست به خط عمود نزدیک می شود یعنی زاویه شکست از زاویه ی تابش کوچک تر می شود. ۳- اگر پرتو تابش از محیط غلیظ وارد محیط رقیق شود، در این حالت پرتو شکست از خط عمود دورتر می شود و زاویه ی شکست از زاویه ی تابش بزرگ تر می شود.
علت شکست نور:
علت شکست نور، متفاوت بودن سرعت نور در محیط های مختلف است. سرعت نور در خلا یا هوا در حدود است اما وقتیکه وارد آب می شود، سرعت آن به حدود کیلومتر بر ثانیه می رسد. سرعت نور در شیشه(که غلیظ تر از آب است) کم تر و در حدود است. این تفاوت سرعت نور سبب می شود که راستای پرتوهای نور هنگام عبور از یک محیط به محیط دیگر، شکسته شود و پدیده شکست نور اتفاق بیفتد.
عمق ظاهری، عمق واقعی:
هنگامی که از هوا به جسمی در داخل آب نگاه کنیم آن جسم به سطح آب نزدیکتر و وقتی از داخل آب به جسمی در هوا نگاه کنیم، دورتر به نظر می رسد. وقتی نور به طور مایل از یک محیط شفاف وارد محیط شفاف دیگر می شود، در مرز مشترک دو محیط، تغییر می دهد(شکسته می شود) همین عامل سبب بالاتر دیده شدن جسم نسبت به سطح واقعی گردد. منشور:
قطعه ای مثلثی شکل است که از یک ماده شفاف مثل شیشه یا پلاستیک های بی رنگ ساخته می شود. وقتی پرتوهای نور به یکی از دیواره های منشور برخورد می کند و به آن وارد می شود، در اثر پدیده ی شکست مسیرش تغییر می کند. این پرتو هنگام خروج از دیواره ی دیگر منشور نیز، دچار تغییر می شود.
آزمایش نیوتن:
هرگاه شعاع نور سفیدی بر یک وجه منشور شیشه ای که قاعده ی آن به شکل مثلث است بتابانیم، نور سفید تجزیه شده و پرتوهای خروجی از منشور بر روی پرده طیف رنگینی از هفت رنگ قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی و بنفش را تشکیل می دهد. علت این پدیده آن است که میزان شکست نورهای رنگی مختلف، با هم یکسان نیست. هرگاه نور سفید وارد منشور شود، تغییر مسیر رنگ های تشکیل دهنده ی نور سفید از قرمز تا بنفش بیش تر شده و به هنگام خروج از منشور رنگ های مختلف نور سفید از یکدیگر جدا می شوند.
جداسازی رنگ های نور سفید به وسیله ی منشور را پاشیدگی نور (پاشیده شدن) می گویند. به مجموعه نورهای رنگی که از پاشیده شدن نور در منشور به وجود می آید طیف نور گفته می شود.
عدسی ها:
اگر دو منشور را مطابق شکل های مقابل به هم بچسبانیم و سطح آن ها را به صورت خمیده تراش دهیم، عدسی به وجود می آید.
عدسی ها مانند منشور می تواند جهت پرتوهای نور را تغییر دهد، همین امر سبب می شود اجسام از پشت عدسی به صورتهای مختلف دیده شوند.انواع عدسی:
۱- عدسی همگرا(محدب یا کوژ) ضخامت وسط این عدسی بیش تر از ضخامت کناره های آن است.
این نوع عدسی پرتوهای نور موازی را شکسته و در یک نقطه متمرکز می کند یا به عبارت دیگر پرتوهای نور را به یکدیگر نزدیک می کند.
۲- عدسی واگرا (مقعر یا کاو) ضخامت وسط این عدسی کم تر از ضخامت کناره های آن است.
این نوع عدسی پرتوهای نور موازی را شکسته و آنها را واگرا می نماید به عبارت دیگر پرتوهای نور را از یکدیگر دور می کند. عدسی همگرا:
این نقطه کانون عدسی(ذره بین)است. اگر فاصله ی بین عدسی تا صفحه ی کاغذ را اندازه بگیرید، این فاصله را فاصله کانونی عدسی گویند.
هرگاه یک دسته پرتو نور موازی با محور اصلی به عدسی همگرا بتابد پس از عبور از عدسی شکسته شده و پرتوها در یک نقطه یکدیگر را قطع می کنند. این نقطه کانون اصلی عدسی بوده و با F نمایش داده می شود.
فاصله ی بین کانون و مرکز نوری عدسی را فاصله ی کانونی عدسی می گویند و با علامت (f) نمایش می دهند.
نکته: عدسی های همگرا هم تصویر حقیقی و هم تصویر مجازی ایجاد می کنند.
ویژگی های تصویر در عدسی همگرا بستگی به فاصله شی از عدسی و فاصله ی کانونی دارد. عدسی واگرا:
هر گاه پرتوهایی موازی محور اصلی به عدسی واگرا بتابد پس از شکست و عبور از عدسی طوری از هم دور می شوند که امتداد آن ها از یک نقطه روی محور اصلی بگذرند. این نقطه را کانون عدسی واگرا می ند.
نکته: عدسی ها واگرا همواره تصویری مجازی، مستقیم، کوچک تر از جسم و نزدیک تر(در همان طرف شی) ایجاد می کند.
ماهیت ذرهای
اسحاق نیوتن (Isaac Newton) در کتاب خود در رسالهای درباره نور نوشت پرتوهای نور ذرات کوچکی هستند که از یک جسم نورانی نشر میشوند. احتمالاً اسحاق نیوتن نور را به این دلیل بصورت ذره در نظر گرفت که در محیطهای همگن به نظر میرسد در امتداد خط مستقیم منتشر میشوند که این امر را قانون مینامند و یکی از مثالهای خوب برای توضیح آن بوجود آمدن سایه است.
ماهیت موجی
همزمان با نیوتن، کریسیتان هویگنس (Christiaan Huygens) (1695-1629) طرفدار توضیح دیگری بود که در آن حرکت نور به صورت موجی است و از چشمههای نوری به تمام جهات پخش میشود به خاطر داشته باشید که هویگنس با بکار بردن امواج اصلی و موجکهای ثانوی قوانین بازتاب و شکست را تشریح کرد. حقایق دیگری که با تصور موجی بودن نور توجیه میشوندپدیدههای تداخلی هستند مانند به وجود آمدن فریزهای روشن و تاریک در اثر بازتاب نور از لایههای نازک و یا پراش نور در اطراف مانع.
ماهیت الکترومغناطیس
بیشتر به خاطر نبوغ جیمز کلارک ماکسول(James Clerk Maxwell )(1879-1831) است که ما امروزه میدانیم نور نوعی انرژی الکترومغناطیسی است که معمولاً به عنوان امواج الکترومغناطیسی توصیف میشود. گسترده کامل امواج الکترومغناطیسی شامل: موج رادیویی ، تابش فرو سرخ ، نور مرئی از قرمز تا بنفش ، تابش فرابنفش ، اشعه ایکس و اشعه گاما میباشد.
ماهیت کوانتومی نور
طبق نظریه مکانیک کوانتومی نور، که در دو دهه اول قرن بیستم بوسیله پلانک و آلبرت انیشتین و بور برای اولین بار پیشنهاد شد، انرژی الکترومغناطیسی کوانتیده است، یعنی جذب یا نشر انرژی میدان الکترومغناطیسیبه مقادیر گسستهای به نام "فوتون" انجام میگیرد.
نظریه مکملی
نظریه جدید نور شامل اصولی از تعاریف نیوتون و هویگنس است. بنابراین گفته میشود که نور خاصیت دو گانهای دارد، برخی از پدیدهها مثل تداخل و پراش خاصیت موجی آنرا نشان میدهد و برخی دیگر مانند پدیده فوتوالکتریک ، پدیده کامپتون و … با خاصیت ذرهای نور قابل توضیح هستند.
تعریف واقعی نور چیست؟
تعریف دقیقی برای نور نداریم، جسم شناخته شده یا مدل مشخص که شبیه آن باشد وجود ندارد. ولی لازم نیست فهم هر چیز بر شباهت مبتنی باشد. نظریه الکترومغناطیسی و نظریه کوانتومی باهم ایجاد یک نظریه نامتناقض و بدون ابهام میکنند که تمام پدیدههای نوری را میکنند. نظریه ماکسول درباره انتشار نور و بحث میکند در حالی که نظریه کوانتومی برهمکنش نور و ماده یا جذب و نشر آن را شرح میدهد ازآمیختن این دو نظریه ، نظریه جامعی که کوانتوم الکترودینامیک نام دارد، شکل میگیرد. چون نظریههای الکترومغناطیسی و کوانتومی علاوه بر پدیدههای مربوط به تابش بسیاری از پدیدههای دیگر را نیز تشریح میکنند منصفانه میتوان فرض کرد که مشاهدات تجربی امروز را لااقل در قالب ریاضی جوابگو است. طبیعت نور کاملا شناخته شده است، اما باز هم این پرسش هست که واقعیت نور چیست؟
گسترده طول موجی نور
نور گستره طول موجی وسیعی دارد چون با نور مرئی کار میکنیم اغلب تصاویر و محاسبات در این ناحیه از گستره الکترومغناطیسی انجام میگیرد اما روشهای مورد بحث میتواند در تمام ناحیه الکترومغناطیسی مورد استفاده قرار گیرند. ناحیه نور مرئی بر حسب طول موج از حدود ۴۰۰ نانومتر (آبی) تا ۷۰۰ نانومتر (قرمز) گسترده است که در وسط آن طول موج ۵۵۵ نانومتر (نور زرد) که چشم انسان بیشترین حساسیت را نسبت به آن دارد یک ناحیه پیوسته که ناحیه مرئی را در بر میگیرد و تا فرو سرخ دور گسترش مییابد.
خواص نور و نحوه تولید
سرعت نور در محیطهای مختلف متفاوت است که بیشترین آن در خلاء و یا بطور تقریبی در هوا است، در داخل ماده به پارامترهای متفاوتی بر حسب حالت و خواص الکترومغناطیسی ماده وابسته است. بوسیله کاواک جسم سیاه میتوان تمام ناحیه طول موجی نور را تولید نمود. در طبیعت در طول موجهای مختلف مشاهده شده اما مشهورترین آن نور سفید است که یک نور مرکبی از سایر طول موجها میباشد. تک طول موجها آنرا بوسیله لامپهای تخلیه الکتریکی که معرف طیفهای اتمی موادی هستند که داخلشان تعبیه شده میتوان تولید کرد.
علم فیزیک یکی از شاخه های مهم علوم است تا آنجا که دانشمندان آن را زیر بنای بسیاری از علوم تجربی می دانند.تاکنون تعریف های زیادی ازاین شده است.برخی از دانشمندان در تعریف آن می گویند:علم فیزیک علم تحقیق در خواص اجسام وقوانینی است که به وسیله آن قوانین تغییر حالت وحرکت اجسام، بدون تغییر ماهیت آنها مورد مطالعه قرار می گیرد. برخی از دانشمندان آن را علمی می دانند که درباره اجزای اصلی تشکیل دهنده مواد و نیروهایی که آن اجزا بر یکدیگر اعمال می کنند و نیز نتایج حاصل از اعمال این نیروها بحث می کند.
علم فیزیک تحت عنوان قدیم ترش یعنی، فلسفه طبیعی تا نیمه دوم قرن بیستم میلادی طیف وسیعی از علوم شامل می شد ولی به تدریج که شاخه هایی به صورت علوم خاص (شیمی،نجوم،فلزات،هواشناسی و…)از آن جدا شدند،به مرزهای فعلی خود محدود شد.در حدود سال ۱۸۷۰٫م نام جدید فیزیک جایگزین نام قدیم تر این علم شد.برخی از دانشمندان علم فیزیک راعلم انرژی نیز نامیده اند.
تا نیمه دوم قرن بیستم علم فیزیک تنها به۳شاخه تقسیم می شد اما پیشرفتهای سریع و شگفت انگیز آن در نیمه دوم قرن بیستم بر تعداد شاخه های این علم افزود.گسترش دانش بشری در هر یک از شعبه های این علم آنچنان است که حتی انسان های بسیار هوشمند به سختی می توانند در هر یک از آنها به مرحله تخصصی برسند و تردیدی نیست که هر یک از این شاخه ها در آینده نزدیک، خود به شاخه های متعدد دیگر تقسیم می شوند.
پیدایش فیزیک نوین
سیر تحولات علم فیزیک تنها به رد شدن برخی از نظرات نیوتن درباره نور منجر نمی شد. در اواخر قرن نوزدهم،دانشمندان با پدیده های جدیدی روبه رو شدند که قوانین و اصول شناخته شده در فیزیک از حل بسیاری از آنها عاجز مانده بود و لازم بود که برای توجیه آنها طراحی جدید اعلام گردد.از همین رو دانشمندان علم فیزیک را به فیزیک کلاسیک و فیزیک نوین تقسیم کردند.اگر چه این بدان معنی نیست که همه قوانین فیزیک کلاسیک بی اعتبار بوده است اما اکتشافات انسان در اواخرقرن نوزدهم در زمینه سرعت نور،پدیده فوتو الکتریک،طیف تابشی و جذبی گازها،تابش مداوم اتم ها،خاصیت رادیو اکتیویته با معادلات و روابط موجود در فیزیک کلاسیک قابل توجیه نبود و لذا فیزیک نوین جای فیزیک کلاسیک را گرفت.فیزیک کلاسیک متضمن کشف هایی در الکتریسیته و مغناطیس بود. فارادی پی برد که از واکنش میان میدان های الکتریکی و مغناطیسی باید اختلالات الکتریکی متحرکی به صورت موج،نتیجه شود.ماکسول به اندیشه های فارادی قالبی ریاضی داد و توانست سرعت حرکت این امواج را حساب کند. معلوم شد که این سرعت همان سرعت سیر نور است.او به این ترتیب،ماهیت الکترومغناطیسی امواج نور و گرما را محقق ساخت.آزمایش های تامس یانگ درباره ی تداخل نور ،ثابت کرد که نور متشکل از امواج است نه ذرات .فرنل، ثابت کرد که وقتی نور از سوراخ های ریز می گذرد وموانع را دورمیزند،الگوهای تداخلی (آثار پراش)بوجود می آید.در آغاز قرن نوزدهم رامفورد نشان داد که گرما نوعی انرژی است و کارنو با سیکل کارنو، علم ترمودینامیک را بنیان نهاد.این مبانی به نظریه ی جنبشی گازها انجامیدوعلاوه بر این ،مفهوم آنتروپی از آنها زاده شد.
در اواخر قرن نوزدهم به نظر میرسید که دیگر چیزچندانی برای کشف کردن باقی نمانده است؛اما چند کشف بزرگ همه چیز را تغییر داد:کشف الکترون و پرتو رونتگن یا پرتوxو نظریه کوانتا موجب پدید آمدن فیزیک نوین گشت که در ادامه به شرح آن می پردازیم.
امروزه برای همه دانشمندان این موضوع روشن شده است که هیچ کس نمی تواند مانند گذشته خود را «علامه» یا «جامع العلوم» بداند و بخواهد در چندین رشته علمی متخصص وکارشناس شود.
فیزیک نور
از میان همه ی شاخه های فیزیک، بی گفتگو مبحث نور شاخه ای است که کار تحقیق در آن از همه بیشتر پیش رفته است.
ماکس پلانک
مطالعه ی نور از دوران تمدن یونان باستان آغاز شداما دانشمندان یونانی دستاوردهای چندانی در این زمینه نداشتند.نور شناسی در سده ی۱۷ بیش از همه ی رشته های فیزیک جز مکانیک پیشرفت کرد.در اوایل سده ی ۱۷ عینک سازان هلندی با آزمایش و روی هم نهادن عدسی ها سرانجام به اصول تلسکوپ و میکروسکوپ پی بردند.در دوران شکوفایی تمدن اسلامی چند تن از دانشمندان به پژوهش درباره ی نور پرداختند که مشهورترین آنان ابو علی حسن بن الحسن بن الهیثم بصری (۳۵۴-۴۳۰ه ق)مشهور به ابن هیثم، ریاضیدان،طبیب وفیزیکدان بصره ای است.ابن هیثم در بصره متولد شد و در همان جا به تحصیل علوم ریاضی و طبیعی پرداخت ودر رشته ی نور شناسی به مقام استادی رسید.
علاقه ی ابن هیثم به فنون مختلف و مهارت در ساختن و به کار بردن ابزار مکانیکی او را به شهرت رسانیدبه طوریکه خلفای فاطمی او را به مصر دعوت کردند تا با ارائه روش های فنی از طغیان هر ساله رود نیل که موجب ضررهای بسیار میشد جلوگیری کند.
تعداد آثار باقیمانده از ابن هیثم در فیزیک،نجوم وریاضیات بالغ بر دویست تالیف بوده است و علاوه بر تالیف های شخصی شرح هایی بر کتاب های ارسطو و جالینوس نوشته است.ابن هیثم در مهمترین کتابش در مورد نور شناسی،درکتاب المناظر ،پدیده های شکست ،بازتابش نور،سرعت نور در محیط های شفاف متفاوت ،اتاق تاریک و نیز رنگین کمان را مورد مطالعه قرار داده است.ابن هیثم در مورد آینه های سوزان مدور نوشته است:«اشعه ی خورشید ،به خط مستقیم پیش می آیندو بر هر سطح صیقلی به زاویه های مساوی انعکاس پیدا می کنند ،یعنی شعاع های تابش وانعکاس با خطی که در نقطه ی تابش بر سطح منعکس کننده مماس شده و درسطح انعکاس باشد،زاویه های مساوی می سازند».
شکست نور ونتایج حاصل از آن
یوهانس کپلر (۱۵۷۱-۱۶۳۰م)منجم وریاضیدان آلمانی ومؤسس واقعی علم نجوم تلاش زیادی برای پیدا کردن قوانین شکست نور انجام داد ولی چندان موفقیتی به دست نیاورد. رنه دکارت (۱۵۹۶-۱۶۵۰م) فیلسوف ،ریاضیدان و عالم فرانسوی در این مورد به کوشش هایی دست زد.دکارت با کشف قانون صحیح شکست نور،هلندی ها را به ساختن عدسی هایی با کیفیت های عالی توانا ساخت.
دکتر ابوالقاسم قلمسیاه درباره ی نظرات رنه دکارت راجع به قانون های شکست نور می نویسد:
«….[دانشمندان]،شکست نور را از مدت ها پیش می شناختند و تلاش زیادی برای پیدا کردن قوانین آن به عمل آمده بود ولی همیشه نا موفق بودند.الحسن دانشمند فیزیکدان اسلامی هم آزمایشهای نسبتأ دقیقی در این زمینه انجام دادو کار اندازه گیری را تا زاویه تابش ۱۸۰ درجه ادامه داد ونسبت بین زاویه های فرود و شکست را حساب کرد.کپلر نیز به این کار راغب شد،ولی هیچکدام نتوانستند رابطه ی مشخصی را بدست آورند.سرانجام دکارت در سال ۱۶۱۷م. قانون شکست نور(sini=nsinr )را که در کشور فرانسه به نام خود او معروف شد بیان کرد،او نور را متشکل از ذرات ریزی در نظر گرفت که در محیط چگالتر تندتر از هوا حرکت می کنند.ولی پیردوفرما (۱۶۰۱-۱۶۶۵م.)ریاضیدان فرانسوی ،این نظریه را مورد انتقاد قرار داد:فرما قانون را پذیرفت ولی توجیه آن را رد کرد(خیلی جالبه !…..)در مقابل،اصل مهمی را بیان کرد که به نام خود او اصل فرما نامیده می شود،و طبق این اصل، نور برای رفتن از یک نقطه به نقطه دیگر همواره مسیری را می پیماید که زمان آن مینیمم است.قانون شکست از این اصل با این شرط نتیجه گرفته شدکه نور برعکس نظریه دکارت،هوا را تندتر از آب سیر می کند.این اختلاف نظر بین دکارت وفرما نزاع سختی به وجود آوردو هر یک از آنان به شدت از نظریه خود دفاع می کردند.مردم می بایستی منتظر فرا رسیدن قرن نوزدهم میلادی می بودند تا با دادن حق به فرما به این اختلاف نظر خاتمه داده شود.
به هر صورت،دکارت به کمک قانونش توانست به درستی پدیده ی رنگین کمان را با تعقیب مسیر واقعی پرتوهای نور درون قطره های آب معلق در هوا تشریح کند.در آن زمان هنوز حساب دیفرانسیل طرح نشده بود .او روش شجاعانه ای بکار برد:از این قرار که ده هزار پرتو نور موازی که بطور منظم درجه بندی شده بودند روی یک قطره ی کروی تاباند و با تعقیب هر یک ازآنها همه ی زوایای خروجی را حساب کرد و پی برد که پرتوهای ورودی به ازای زاویه ۳۰و۴۱ در دانه باران انبار می شوند ودر نتیجه شکل و مقطع رنگین کمان اول را توضیح داد و همین کار را برای رنگین کمان دوم نیز کرد.این نتایج توسط نیوتن کامل شد و او تجزیه نور را تشریح کرد.
قانون شکست نور کم کم این امکان را به وجود آورد که طرز کار عدسی ها و در نتیجه اسباب های اپتیکی عدسی دار و همچنین اعمال چشم مورد دقت قرارگیرند.پدیده های رؤیت بهتر درک شدند.کپلر اطمینان حاصل کرد که قاعدتأ از یک شئ تصویری معکوس بر روی پرده شبکیه تشکیل می شود.این فکر توسط شینر به اثبات رسید،به این طریق که وی چشم گاو را گرفت و پوسته روی آن را تا شبکیه برداشت و آن را به طرف نور چرخاند و دید که تصویری واضح و معکوس تشکیل می شود .همین محقق پی بردکه تطابق با فاصله،در اثر تغییر تحدب عدسی چشم صورت می گیرد.ماریوت(۱۶۲۰-۱۶۸۴م.)نیز کشف کرد که محل ورود عصب بینایی یک نقطه کور است.
در نیمه قرن هفدهم میلادی تصور می رفت که همه چیز درباره ی شکست نور گفته شده است. ولی در سال۱۶۶۹م.یک نفر دانمارکی به نام پارتولین موضوع تازه ای را کشف کرد:وی ضمن امتحان یک بلور اسپات دیسلند،که توسط خریداران آن به کپنهاگ باز آورده شده بود،مشاهده کرد که از پشت آن تمام اشیاء مضاعف دیده می شوند.پدیده شکست مضاعف ،مورد سوال دانشمندان قرار گرفت و آنان را سخت مشغول داشت ولی تا قرن نوزدهم بدون جواب ماند».
از جمله تحقیقاتی که در زمینه ی فیزیک نور در آغاز قرن نوزدهم میلادی صورت پذیرفت پژوهشی بود که در سال ۱۸۰۲م. توسط ویلیام هرشل(۱۷۳۸-۱۸۲۲م.)انجام گرفت.هرشل مطالعات خود را بر روی طیف نوری امواج الکترومغناطیس انجام داد.البته این در حالی بود که او از ماهیت امواج الکترومغناطیس آگاهی نداشت و صرفأ تحقیق خود را بر روی نور خورشید که خود نوعی از امواج طیف نوری الکترومغناطیس می باشد متمرکز نمود.ولی مشاهدات خود را در زمینه ی تولید حرارت نور خورشید که ناشی از بخش مادون قرمز آن است انجام داد. مقارن همین اوقات دو دانشمند دیگر به نام های یوهان ویلهلم ریتر(۱۷۷۶-۱۸۱۰م.)وبعد از او ولستن(۱۷۶۶-۱۸۲۸م.)تحقیقاتی در زمینه ی اثرات شیمیایی بخش ماوراء بنفش نور خورشید انجام دادند.آنان دریافتند که اثر شیمیایی نور(مثلا سیاه کردن کلرور نقره) تا ناحیه ی فرابنفش ادامه دارد.
ماهیت نور
در سده ی ۱۷ سه فرضیه رواج داشت:ذره ای ،طولی و عرضی. هر سه فرضیه روح مکانیکی آن عصر را باز می تافتند؛زیرا هر سه ی آنها نور را به اعتبار ماده و حرکت تفسیر می کردند.
نظریه موجی نور: این نظریه نخست در سال ۱۶۶۵م.توسط رابرت هوک فیزیکدان انگلیسی مطرح شد و دو سال بعد کریستیان هویگنس هلندی آن را به صورت کامل تری بیان کرد.در سال ۱۸۷۳م.ماکسول ثابت کرد که نور از جنس امواج الکترومغناطیسی با طول موج کوتاه است.
نظریه ذره ای نور: آیزاک نیوتن فیزیکدان،ریاضیدان وفیلسوف انگلیسی طرفدار نظریه ذره ای نور بود.اما این نظریه در سال ۱۸۰۱م.از اعتبار افتاد زیرا که تامس یانگ فیزیکدان و پزشک انگلیسی با آزمایش های خود اعتبار نظریه موجی را بیشتر کردو نظریه ذره ای را عقب راند.او با پژوهش پیرامون تداخل(interference) وپراش (diffraction)دلایل تازه ای به سود نظریه موجی بدست آورد. او و هویگنس هم عقیده بودند که امواج نور،طولی است واز نوسان های سریع فشار در اتر پدید می آید.تامس یانگ در نوجوانی زبان های لاتینی،فرانسوی،ایتالیایی حتی عربی و فارسی را فرا گرفت. سپس به تحصیل پزشکی پرداخت.یانگ در ضمن تحصیل پزشکی مطالعاتی روی چشم مخصوصا اثر رنگ های قرمز و بنفش بر آن انجام داد.وی در باره ی سازوکار(مکانیسم)صدای انسان نیز مطالعاتی به عمل آورد.
وی بعد متوجه نورشناسی(اپتیک)شد و نشان داد که بسیاری از آزمایش ها ی نیوتن درباره ی نور را می توان با نظریه ی موجی نور به آسانی توجیه کرد.او با آزمایش هایی که انجام داد پدیده تداخل را توضیح داد،ولی درسال ۱۸۰۱م. نظرات خود را به انجمن سلطنتی انگلستان عرضه کرد با بی تفاوتی همکاران خود که به نظریه های پیشین پایبند بودند مواجه شد.یانگ به جای اینکه روی فرضیه ی خود پافشاری کند وآن را به دقت اثبات نماید اپتیک را رها کرد و به مطالعه ی شاخه دیگری از دانش زمان خود پرداخت.(احتمالا یکی از علل روی آوردن یانگ به شاخه های متعدد علم و رها کردن آنها بدون نتیجه گیری عمیق ودقیق ،همین عدم ثبات او در پیگیری کامل موضوع مورد مطالعه اش بوده است).
یکی دیگر از دانشمندانی که درباره ی نور مطالعاتی انجام داد اتین لوئی مالوس (۱۷۸۸-۱۸۱۲م.) افسر مهندس و فیزیکدان فرانسوی بود.مهمترین کشف وی کشف نور پولاریزه یا نور قطبیده بود این کشف بزرگ در سال ۱۸۰۸م.انجام شد.
کشف بزرگ فرنل
یکی از دانشمندان پیشتاز در پژوهش های مربوط به نور اگوستین ژان فرنل (۱۷۸۸-۱۸۲۷م.)فیزیکدان سخت کوش فرانسوی است که با آزمایش هایی که در زمینه تداخل و انکسار مضاعف انجام داد توانست نظریه ی موجی نور را ثابت کند.
فرنل هم نظریه پرداز بود و هم آزمایشگری قابل. وی ابتدا هیچ وسیله ای برای آزمایش نداشت، اما با استفاده از نبوغ خود دو آینه ساخت(آینه هایی که به آینه فرنل معروف می باشند) و از طریق آنها توانست نظریه ی موجی نور را شرح دهد. وی به تدریج وسایل تازه دیگری برای آزمایش های خود ساخت. او با این وسایل جدید و با کوشش شبانه روزی توانست به مسئله پراش نور و آزمایش روی آن و شرح این پدیده بر اساس همان نظریه موجی نور بپردازد. فرنل برای توجیه این پدیده چنین فرض کرد که ارتعاشات امواج نور در راستای انتشار آنها صورت نمی گیرند بلکه عمود بر راستای انتشارند، به عبارت دیگر،ارتعاشات نوری عرضی هستند نه طولی.
فرنل توانست از یک طرف نظریه کاملی بر پایه محاسبات ریاضی وضع کند و از طرف دیگر آزمایش هایی بسیار عالی طرح ریزی نماید که مبین نتایج پیشگویی شده به وسیله نظریه ،حتی در مواردی که متناقض به نظر می رسیدند،باشند.نظریه او به سرعت در سطح جهانی پذیرفته شد.
به نظریه فرنل اشکالاتی نیز وارد بود. در واقع نظریه او در توجیه بعضی ازپدیده ها ناکار آمد بود. اما از آنجایی که این نظریه در زمان فرنل در توجیه بسیاری از پدیده ها ی نوری موفق بود لذا دانشمندان معاصر او این نظریه را به عنوان مرجع اصلی در توجیه پدهده های نوری قرار دادند.
اندازه گیری سرعت نور
در زمینه اندازه گیری سرعت نور دو فیزیکدان فرانسوی نقش مهمی داشتند.این دو تن ژان برنارلئون فوکو(۱۸۱۹-۱۸۶۸م.)و لویی فیزو(۱۸۱۹-۱۸۹۶م.)نام داشتند. آنان ابتدا با هم کار می کردند ولی پس از مدتی از هم جدا شدند. این جدایی موفقیت هر دوی آنها را به تاخیر انداخت. فیزو قبل از فوکو در این اندازه گیری موفق شد. او با روش چرخ دندانه دارش زمان رفت و برگشت نور را در یک فاصله ی هشت کیلومتری که کمتر از ده میلیونیم ثانیه بود اندازه گرفت و سرعت انتشار نور را ۳۱۵۳۰۰کیلومتر در ثانیه به دست آورد.
یک سال بعد، فوکو روش آینه چرخان را ، که بسیار دقیق تر بود ، ابداع کرد. این روش امکان میداد که زمان رفت وبرگشت نور را در فاصله چند متری اندازه بگیرند. فوکو با این روش سرعت نور را ۲۹۸۱۸۷کیلومتر بر ثانیه بدست آورد که نسبتا دقیق تر بود.(امروزه سرعت نور مورد قبولc=299792.458 کیلومتر بر ثانیه برآورد شده است).
علاوه بر این ،روش فوکو امکان اندازه گیری در فواصل بسیار کوتاه را داشت و می توانست سرعت نور را در محیط های دیگر اندازه گیری کند.
از ۱۸۳۰م. ماسدونیو ملونی به کمک پیل گرما-برقی (ترمو الکتریک)که خود مخترع آن بود،به تحقیقات طولانی روی پرتوهای فروسرخ(زیرقرمز)پرداخت؛او نشان داد که بازتابش و شکست این پرتوها درست مانند نور معمولی است و نتیجه گرفت که آنها پرتوهای نامرئی نور هستند.به موازات این تحقیقات،کارهایی نیز روی پرتوهای فرابنفش انجام گرفت و سبب شد که این پرتوها نیز به عنوان نور نامرئی شناخته شوند.
این پژوهش ها تاثیر فوق العاده ای بر کشفیات شاخه دیگری از علم فیزیک ،یعنی اختر فیزیک داشت.درواقع تجزیه و تحلیل طیفی سرآغاز پیشرفت های عظیم در نجوم بود.در میان ابهاماتی که بر نخستین اکتشافات سایه افکنده بودند یکی از آنها مدت طولانی بی پاسخ ماند و آن وجود خطوط تاریک در طیف خورشید بود.حل مسئله به صورت مطلوب توسط دو دانشمند آلمانی :گوستاو روبرت ویلهلم کیرشهف(۱۸۲۴-۱۸۸۷م.)و روبرت ویلهلم بونزن(۱۸۱۱-۱۸۹۹م.)صورت گرفت که همکاری طولانی و تنگاتنگ داشتند. آنان برای این منظور از طیفنما(اسپکتروسکوپ)که توسط کیرشهف اختراع شد،و از یک مشعل خاص که سازنده آن بونزن بود (مشعل بونزن) استفاده کردند . آنان صریحا اعلام نمودند که هر جسم ساده (عنصر) دارای خطوط طیفی مشخص مخصوص به خود می باشد که بستگی به طریقه بررسی آن جسم ندارد.بدین وسیله طریقه ی آسانی برای تجزیه و تحلیل یک جسم از راه مطالعه ی دقیق خطوط تاریکی که در طیف جذبی اجسام تشکیل می شد در ۱۸۶۰ کشف کردند که یک عنصر دقیقا همان پرتوهایی را جذب می کند که می تواند آنها را گسیل دارد..این پدیده مهم وجود خطوط تاریک در طیف خورشید را توضیح می داد و ثابت می کرد که جو خورشید از همان عناصری تشکیل شده است که در زمین وجود دارند.
بدین ترتیب آنالیز طیفی به ظهور رسید؛فیزیک،کاربرد جدیدی در شیمی پیدا کرد و آن کشف عناصر جدید از راه مطالعه دقیق خطوط طیفی آنها بود:در۱۸۶۰م. بونزن و کیرشهف نمک طعام ناحیه استاسفورت (نام منطقه ای در کشور آلمان)را مورد آزمایش قرار دادندوخطوط ناشناخته ای را در طیف حاصل از آن کشف کردند؛در نتیجه به وجود اجسام ناشناخته ای در این نمک پی بردند وپس از عمل جداسازی طولانی ،دو عنصر روبیدیم وسزیوم را از آن اخراج کردند . شیمیدانان دیگر ،روش موثر آنان را تعقیب نمودند ؛از جمله سرویلیام کروکس فیزیکدان وشیمیدان انگلیسی(۱۸۳۲-۱۹۱۹م.)عنصر تالیوم را در ۱۸۶۲ کشف کرد؛عنصر ایندیوم در ۱۸۶۴م. توسط رایش و ریشتر آلمانی و عنصر گالیوم در ۱۸۷۶م. توسط لوکوک _دو_بوآبودران فرانسوی کشف شد.
ستاره شناسان نیز از این روش استقبال کردند؛ با استفاده از طیفنما در وسایل کار خود ، توانستند طیف های ستارگان مختلف را مورد بررسی قرار دهند و ترکیب شیمیایی آنها را ، که نیم قرن پیش حتی تصور آن را نمی کردند و افسانه بود،پیدا کنند.
در۱۸۶۸ سر جوزف نورمن لاکیر منجم انگلیسی (۱۸۳۶-۱۹۲۰م.)(که از پیشروان تحقیق طیفی در ستارگان است)و ژول ژانسن منجم و فیزیکدان فرانسوی (۱۸۲۴-۱۹۰۷م.)(که ماموریت های علمی متعددی از جمله تعیین استوای مغناطیسی در کشور پرو و مطالعه در مغناطسی زمین در جزایر آسور انجام داد و رصدخانهای در مونمارتر تاسیس کرد)همزمان خطوط طیفی غیر منتظره ای در طیف خورشید مشاهده کردند و به وجود عنصر ناشناسی در اطراف خورشید پی بردند که هلیوم نامیده شد؛این نتیجه در ۱۸۹۵م.توسط سرویلیام رمزی شیمیدان اسکاتلندی (۱۸۵۲-۱۹۱۶م.)که هلیوم را کشف کرد،مورد تایید قرار گرفت.
علاوه بر اینها، به کمک طیفنمایی سرعت حرکت ستارگان نسبت به زمین معین شد: کریستیان یوهان دوپلر (۱۸۰۳-۱۸۵۳م.)،فیزیکدان و ریاضیدان اتریشی در سال ۱۸۴۲ اصلی را بیان کرد که به موجب آن ارتفاع صوتی که به گوش یک شنونده می رسد در نتیجه حرکت نسبی شنونده و منبع تولید صوت تغییر می کند (اثر دوپلر)؛در۱۸۴۸فیزو این اصل را در مورد امواج نور تعمیم داد،از همین رو اصل تعمیم یافته ی دوپلر را اصل دوپلر-فیزو نیز می نامند.تغییر بسامد(فرکانس)نوری که از ستارگان به زمین می رسد به جابجایی جزئی خطوط طیفی آنها و در نتیجه تغییر طول موج مربوط به این خطوط تعبیر می شود که منجر به اندازه گیری سرعت حرکت ستاره در امتداد شعاع رؤیت آن می گردد.بر این اساس ،در ۱۸۶۸م. برای نخستین بار سرعت حرکت یک ستاره اندازه گرفته شد.
نظریه ی کوانتومی نور که فرض می کندنور متشکل از جریان ذرات بسیار کوچک یا کوانتومها است در ۱۹۰۰توسط ماکس پلانک پیشنهاد شد تا حقایقی جدید را توضیح دهدو لذا آغازگرانقلابی جالب شدکه فیزیک قرن نوزدهم را به کلی دگرگون کرد.
اما این سؤال همچنان باقی ماند که آیا نور را باید به عنوان ذرات توصیف کرد یا امواج.بعضی خواص-به عنوان مثال تفرق وتداخل- پدیده هایی موجی بودند که می توانستند فقط با امواج همراه باشند.از طرف دیگر، روشی که نور با سیستم های اتمی تعامل دارد پدیده فوتوالکتریک و وجود خطوط طیفی منفصل،بر حسب ذرات قابل توصیف بود.پس ووضعیت های متفاوت مستلزم توصیف های متفاوت و ظاهرا متناقض بود.
با پیشرفت نظریه کوانتوم، ریاضیات تا حدی به نجات آمد.نوشتن معادلاتی امکان پذیر شد که بیانگر بسته های موج هستند،گروه هایی از موج که در فضا محدود شده اند چنان که گویی ذراتی هستند.سپس معادله ی شرودینگر ارائه شد که طبیعت موجی رفتار ماده را توصیف می کرد،وبالاخره معادله ای توسط پال دیراک عرضه شد که تابش الکترومغناطیسی و مکانیک کوانتومی را به شیوه ای فوق العاده دقیق وفق می داد.
دیراک به طور قاطع به توضیح ریاضی اش چسبید،و با دقت از معرفی هر نوع مدل تصویری یا تصویر ذهنی از پدیده های توصیف شده به وسیله ی علائم ریاضی پرهیز کرد؛ او توضیح داد که تصاویر ذهنی را نمی توان بدون وارد کردن کمیات نامربوط تبیین کرد.
تصاویر ذهنی یا مدل های فیزیکی ،علیرغم محدودیت هایشان،بخشی اساسی از شناخت علمی ما را تشکیل می دهند.گرچه دوگانگی نهفته در طبیعت نور پذیرفته می شود،وگرچه نظر معتبری داریم که در چه شرایطی مدل موجی یا ذره ای نور را می توان بکار برد،در سطح توصیف مدل، پارادوکسی که به وسیله ی دو مدل متضاد مطرح می شود باقی می ماند.
نظریه ماکسول درباره انتشار نور و بحث میکند در حالیکه نظریه کوانتومی بر هم کنش نور و ماده یا جذب و نشر آن را شرح میدهد ازآمیختن این دو نظریه ،نظریه جامعی که کوانتومالکترو دینامیکنام دارد،شکل میگیرد. چون نظریههای الکترو مغناطیسی و کوانتومی علاوه بر پدیدههای مربوط به تابش بسیاری از پدیدههای دیگر را نیز تشریح میکنند منصفانه میتوان فرض کرد که مشاهدات تجربی امروز را لااقل در قالب ریاضی جوابگو است. سرشت نور کاملاً شناخته شده است اما باز هم این پرسش هست که واقعیت نور چیست؟
گسترده طول موجی نور
نور گستره طول موجی وسیعی دارد چون با نور مرئی کار میکنیم اغلب تصاویر و محاسبات در این ناحیه از گستره الکترومغناطیسی انجام میگیرد امّا روشهای مورد بحث میتواند در تمام ناحیه الکترومغناطیسی مورد استفاده قرار گیرند. ناحیه نور مرئی بر حسب طول موج از حدود ۴۰۰ نانومتر (آبی) تا ۷۰۰ نانومتر (قرمز) گسترده است که در وسط آن طول موج ۵۵۵ نانومتر (نور زرد) که چشم انسان بیشترین حساسیت را نسبت به آن دارد یک ناحیه پیوسته که ناحیه مرئی را در بر میگیرد و تا فروسرخ دور گسترش مییابد. خواص نور و نحوه تولید سرعت نور در محیطهای مختلف متفاوت است که بیشترین آن در خلاء و یا بطور تقریبی در هوا است در داخل ماده به پارامترهای متفاوتی بر حسب حالت و خواص الکترومغناطیسی ماده وابسته است. بهوسیله کاواک جسم سیاه میتوان تمام ناحیه طول موجی نور را تولید نمود. در طبیعت در طول موجهای مختلف مشاهده شده امّا مشهورترین آن نور سفید است که یک نور مرکبی از سایر طول موج هاست. تک طول موجها آن را بهوسیله لامپهای تخلیه الکتریکی که معرف طیفهای اتمی موادی هستند که داخلشان تعبیه شده میتوان تولید کرد.
پرتوهای دیگر
برای این بخش از این مقاله منبعی نیامدهاست. لازم است بر طبق شیوهنامهٔ ارجاع به منابع منبعی برای آن ذکر شود.
فروسرخ:پرتو فروسرخ یا مادون قرمز تابشی است الکترومغناطیسی با طول موجی طولانی تر از نور مرئی اما کوتاهتر از تابش ریزموج. از آنجا که سرخ، رنگ نور مرئی با درازترین طول موج را تشکیل میدهد به این پرتو، فروسرخ یعنی پایین تر از سرخ میگویند.تابش فروسرخ طول موجی میان ۷۰۰ nm و ۱ mm دارد. گاما:با توجه به اینکه اشعه گاما دارای تشعشع الکترومغناطیسی است، آن فاقد بار و جرم سکون است. اشعه گاما موجب برهمکنشهای کولنی نمیگردد و لذا آنها برخلاف ذرات باردار بطور پیوسته انرژی از دست نمیدهند. معمولاً اشعه گاما تنها یک یا چند برهمکنش اتفاقی با الکترونها یا هستههای اتمهای ماده جذب کننده احساس میکند. در این برهمکنشها اشعه گاما یا بطور کامل ناپدید میگردد یا انرژی آن بطور قابل ملاحظهای تغییر مییابد. اشعه گاما دارای بردهای مجزا نیست، به جای آن، شدت یک باری که اشعه گاما بطور پیوسته با عبور آن از میان ماده مطابق قانون نمایی جذب کاهش مییابد.فروپاشی گاما در فروپاشی گاما، هنگامی که یک هسته تحت گذارهایی از حالات برانگیخته بالاتر به حالات برانگیخته پایینتر یا حالت پایه آن میرود، تشعشع الکترومغناطیسی منتشر میگردد. معادله عمومی فروپاشی گاما بصورت زیر است:
AZX*——–>AZX + γ
که در آنX و X* به ترتیب نشان دهنده حالت پایه (غیر برانگیخته) و حالت با انرژی بالاتر است. قابل ذکر است که این فروپاشی با هیچ گونه تغییر در عدد جرمی (A) و عدد اتمی (Z) همراه نیست.
حالت برانگیخته هسته و حالت با انرژی پایین حاصل شده در اثر نشر پرتو گاما، فقط زمانی به عنوان ایزومر هستهای در نظر گرفته میشود که نیمه عمر حالت برانگیخته به اندازهای طولانی باشد که بتوان آن را به سادگی اندازه گیری نمود. زمانی که این حالت وجود داشته باشد، فروپاشی گاما به عنوان یک گذار ایزومری توصیف میگردد. اصطلاحات حالت نیمه پایدار یا حالت برانگیخته برای توصیف گونهها در حالات انرژی بالاتر از حالت پایه نیز به کار میرود.
حالتهای فروپاشی گاما نشر اشعه گامای خالص: در این حالت فروپاشی گاما، اشعه گامای منتشر شده بهوسیله یک هسته از یک فرآیند فروپاشی گاما برای کلیه گذارها بین ترازهای انرژی که محدوده انرژی آن معمولاً از ۲ کیلو الکترون ولت تا ۷ میلیون الکترون ولت است، تک انرژی است. این انرژیهای گذارها بین حالت کوانتومی هسته بسیار نزدیک هستند. مقدار کمی از انرژی پس زنی هسته با هسته دختر (هسته نهایی) همراه است، ولی این انرژی معمولاً نسبت به انرژی اشعه گاما بسیار کوچک بوده و میتوان از آن صرفنظر کرد.
حالت فروپاشی بصورت تبدیل داخلی: در این حالت فروپاشی، هسته برانگیخته با انتقال انرژی خود به یک الکترون اربیتال برانگیخته میگردد، که سپس آن الکترون از اتم دفع میشود. اشعه گاما منتشر نمیشود. بلکه محصولات این فروپاشی هسته در حالت انرژی پایین یا پایه، الکترونهای اوژه، اشعه ایکس و الکترونهای تبدیل داخلی است. الکترونهای تبدیل داخلی تک انرژی هستند. انرژی آنها معادل انرژی گذار ترازهای هستهای درگیر منهای انرژی پیوندی الکترون اتمی است.
با توجه به اینکه فروپاشی تبدیل داخلی منجر به ایجاد یک محل خالی در اربیتال اتمی میشود، در نتیجه فرآیندهای نشر اشعه ایکس و نشر الکترون اوژه نیز رخ خواهد داد.
حالت فروپاشی بصورت جفت: برای گذارهای هستهای با انرژیهای بزرگتر از ۱٫۰۲ میلیون الکترون ولت تولید جفت اگر چه غیر معمول است اما یک حالت فروپاشی محسوب میشود. در این فرآیند، انرژی گذرا ابتدا برای بوجود آمدن یک جفت الکترون – پوزیترون و سپس برای دفع آنها از هسته بکار میرود.
انرژی جنبشی کل داده شده به جفت معادل اختلاف بین انرژی گذار و ۱٫۰۲ میلیون الکترون ولت مورد نیاز برای تولید جفت است. پوزیترون تولید شده در این فرآیند نابود خواهد شد.
اسپیاساس (به انگلیسی: SPSS)، نام یک نرمافزار رایانهای است که برای تحلیلهای آماری به کار میرود. «اسپیاساس» مخفف «بسته آماری برای علوم اجتماعی» است.
پیشینه
نخستین نسخهٔ این نرمافزار در سال ۱۹۶۸ پس از تاسیس «نرمن نی» منتشر شد، که سپس به یک کارشناس ارشد علوم سیاسی در در دانشگاه استانفورد، و اکنون استاد محقق در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه استانفورد و استاد بازنشسته علوم سیاسی در دانشگاه شیکاگو بودهاست.
کاربرد و ویژگیها
«اس پی اس اس» از جمله نرمافزارهایی است که برای تحلیلهای آماری در علوم اجتماعی، به صورت بسیار گستردهای استفاده میشود. این نرمافزار توسط پژوهشگران بازار و داد و ستد، پژوهشگران سلامتی، شرکتهای نقشهبرداری، دولتی، پژوهشگران آموزشی، سازمانهای بازاریابی و غیره به کار میرود. افزون بر تحلیلهای آماری، مدیریت دادهها و مستندسازی دادهها نیز از ویژگیهای نرمافزار هستند.
آماری که نرمافزار پایه شامل میشود:
آمار توصیفی: جدولبندی شطرنجی، بسامدها، توصیفات، کاوش، آمار توصیفی نسبی
آمار دومتغیری: میانهها، آزمون تی، تحلیل پراکنش، همبستگی، آزمونهای غیرپارامتری
پیشبینی برآمدهای عددی: برگشت خطی
پیشبینی برای تشخیص گروهها: تحلیل عاملی، تحلیل خوشهای، جداکننده
انواع تحلیل آماری
آمار را میتوان به دو دسته عملیات تقسیم کرد:
آمار توصیفی: شیوههایی است که برای خلاصه کردن مقادیر بزرگی از دادهها مورد استفاده قرار میگیرد. برخی از این توصیفها در مکالمههای روزمره به کار میروند، مثلا اگر شما از متوسط درآمد سخن میگویید در حال استفاده از آمار توصیفی هستید.
آمار استنباطی: شیوههایی است که با استفاده از آنها از دادههای جمعآوری شده نتیجهای استنباط میکنیم. آمار استنباطی ما را قادر میسازد سوالهایی از نوع «آیا تفاوتی وجود دارد؟» یا «آیا رابطهای وجود دارد؟» را به زبان ریاضی پاسخ دهیم.
انتخاب آزمون آماری مناسب
اسپیاساس به شما نمیگوید چه آزمونی برای تحلیل دادههایتان به کار برید. اگر بخواهیم روشنتر بگوییم، شما باید این موارد را مورد ملاحظه قرار دهید:
طرحی را که مورد استفاده قرار دادهاید.
تعداد متغییرهایی که دستکاری کرده یا اندازهگیری نمودهاید.
نوع دادههایی که جمعآوری کردهاید.
در متغییرها به دنبال تفاوت هستید یا رابطه.
تحلیل دادهها با بهره از SPSS
در تحلیل داده ها با استفاده از اسپیاساس، سه مرحلهٔ اساسی وجود دارد. نخست باید دادههای خام را وارد کنید و آنها را در یک پرونده ذخیره نمایید. دوم باید تحلیل مورد نیاز را برگزینید و آن را مشخص کنید. سوم برونداد را وارسی کنید.
چرا تمام ساعت های آکبند و مارکدار معروف روی 10:10دقیقه تنظیم شده اند؟
1) لبخند: بعضی ها معتقدند که وقتی ساعت روی این زمان قرار میگیرد تصویر لبخند را نشان میدهد و به همین دلیل ساعت ها روی 10 و 10 دقیقه تنظیم می کنند
اما چنانچه ساعت روی یک و پنجاه دقیقه هم تنظیم شود تفاوت زیادی از لحاظ ظاهری
ندارد!
2) علامت پیروزی: چون حرف "V" در حروف لاتین ابتدای
کلمه ویکتوری به معنی پیروزی و موفقیت قرار دارد نماد پیروزی به حساب می آید،و
بعضی معتقدند که چون عقربه های ساعت در این وضعیت حرف V را نشون میدهد نماد پیروزیست .
3) تقارن خطی: عده ای میگویند در این وضعیت تقارن زیبایی بین عقربه ها ایجاد
می شود که باعث میشود ساعت زیبا تر دیده شود.
4) آبراهام لینکلن: عده ی دیگری
نیز بر این باورند که زمان ترور آبراهام لینکلن اولین رئی س جمهور حزب جمهوری خواه
آمریکا دراین ساعت وقوع یافته است! (البته بدین صورت نیز نوشته شده که ساعت ترور
وی، حدود 10:15 دقیقه شب بوده و زمان مرگش هم 7:22 دقیقه صبح)
5) بمباران هیروشیما و ناکازاکی:
بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی دراین زمان اتفاق افتاده است!(بمباران اتمی در سال1920
انجام شده و گفته شده که از آن زمان ساعت ها را روی این زمان تنظیم می کرده اند.)
6) ساخت اولین ساعت: اولین ساعت
در این زمان ساخته اند به همین علت ساعت ها را روی همین زمان تنظیم می کنند.
7) دیده شدن مارک شرکت ها:از
آنجا که مارک شرکت ها معمولاً زیر ساعت 12 و بالای ساعت 6 قرار دارد بنابراین این
دو محدوده باید خالی از عقربه باشند.
این کار را اولین بار یکی از شرکت های بزرگ ساعت سازی(سیکو) انجام داد و پس
از آن شرکت های یگر نیز به تقلید و پیروی به تکرار آن پرداختند.